از صفای ضریح دم نزنید   حرفی از بیرق و علم نزنید

گریه های بلند ممنوع است   روضه که هیچ ،سینه هم نزنید

کربلا رفته ها کنار بقیع    حرفی از صحن و از حرم نزنید

زائری خسته ام، نگهبانان    به خدا زود می روم نزنید

زائری داد زد که نا مردان      تازیانه به مادرم نزنید

غربت ما بدون خاتمه است      مادر ما همیشه فاطمه است

کاش درهای صحن وا بشود   شوق در سینه ها به پا بشود

کاش با دست حضرت مهدی   این حرم نیز با صفا بشود

کاش با نغمه حسین حسین   این حرم مثل کربلا بشود

در کنار مزار ام بنین    طرحی ازعلقمه بنا بشود

بس بسازیم پنجره فولاد   هر چقدر عقده هست وا بشود

چارتا گنبد طلایی رنگ   چارتا مشهد الرضا بشود

این بقیعی که اینچنین خاکیست  رشک پروانه های افلاکیست

در هوایش ستاره می سوزد   سینه با هر نظاره می سوزد

هشت شوال آسمان لرزید   دید صحن و مناره می سوزد

بارگاه بقیع ویران شد   دل بی راه و چاره می سوزد

این حرم مثل چادر زهراست   که در اینجا دوباره می سوزد

این حرم مثل خیمه ی زینب   که در اوج شراره می سوزد

سالها بعد قدری آن سوتر   چند قرآن پاره می سوزد